معنی درختی بلند و جنگلی

لغت نامه دهخدا

درختی

درختی. [دِ رَ] (ص نسبی) منسوب به درخت. هر چیز که نسبت به درخت دارد، چون سیب درختی و جز آن. || از رستنی ها آنچه همانند درخت تنه و ساقه دارد و بر زمین گسترده نباشد چون شاه پسند درختی، شمشاد درختی و جز آن. رجوع به درخت شود.


خرمای جنگلی

خرمای جنگلی. [خ ُ ی ِ ج َ گ َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) درختی است که از میوه ٔ آن استفاده می شود و در جنگلهای ایران وجود دارد. (یادداشت بخط مؤلف).


تاتوره ٔ درختی

تاتوره ٔ درختی. [رَ ی ِ دِ رَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از اقسام درختی تاتوره که در ایران وجود دارد و آن داتورافاستوزا است این درختچه در بندرعباس کاشته می شود و جزء درختان زینتی است که از خارج وارد شده است. (از درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ص 62). در بندرعباس آنرا پر منگناس گویند.

فرهنگ فارسی هوشیار

بلوط جنگلی

بلند مازو ایشبر از درختان (گویش گیلکی) بلوت جنگلی

فارسی به آلمانی

جنگلی

Heftig, Verrückt, Wild

فرهنگ معین

جنگلی

منسوب به جنگل، آن که در جنگل زندگی می کند. [خوانش: (جَ گَ) (ص نسب.)]

فارسی به عربی

جنگلی

بریه


درختی

شجری

گویش مازندرانی

جنگلی

وحشی، خودرو

معادل ابجد

درختی بلند و جنگلی

1419

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری